پسرک عاشق تنها
سلام به همه دوستان گلم من حسین عطایی متولد 14 بهمن 1369 در مشهدم این وبلاگ شخصیم تو فضای مجازی امیدوارم خوشتون بیاد ارادتمند .حسین عطایی ....
 
 

پنجره، ! ای کاش باران می شدم
می چکیدم مهربان بر گونه ات

مثل یک صبح بهاری می شکفت
خنده رنگین کمان بر گونه ات

پنجره ! ای کاش باران می شدم
می نشستم بر نگاه خسته ات

با حکایت های شادی از نسیم
باز می شد اخم های بسته ات

پنجره! ای کاش باران می شدم
مثل یک موسیقی نرم و قشنگ

مثل یک اواز خوب و ماندنی
می شدم همراه با دلهای تنگ


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 18 آبان 1392برچسب:, :: 23:57 :: توسط : حسین عطایی

 

 

هعی دلم...........
 
آنگاه که دلم پیش دلت بود گرو
دستان مرا فشردی که نرو
آنگاه که دلت بر دیگری مایل گشت
کفشای مرا جفت کردی که بروووو.
 
ادامه شعر ها و عکس ها


 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 13 آبان 1392برچسب:, :: 23:48 :: توسط : حسین عطایی

داستان عاشقانه :
سلام یه همه ی خواننده های این وبلاگ راستش الان که دارم این داستانو مینویسم امید زیادی
 
به گذاشتنش ندارم  چون فک می کنم  تو این همه داستانی که فرستاده میشه شاید داستان من
 
اصلا به چشم نیاد اما خب به هر حال من میفرستمش شاید یه روزی گذاشته شد من الان
 
۲۳ سالمه داستانم برمیگرده به زمانی که من دانش اموز دبیرستانی بودم نمیدونم چند نفر تو
 
این وبلاگ همسن منن اونایی که همسن من هستن خوب میدونن تا چند سال پیش ارتباطات
 
مثه امروز نبود اینترنت و خط و.. نبود مثه الان نبود که دوستی ها راحت باشه و هر
 
دختری  به سن دبیرستان نرسیده حداقل یه پسر تو زندگیش اومده باشه زمانی که من
 
دبیرستانی بود یعنی دقیقا سال سوم دبیرستان بودم من نه خانوادم ثروتمند بودن نه فقیر  تو
 
یه خانواده سطح متوسط به دنیا اومدم ولی خب تو تمام مراحل زندگیم از خدا و ایمان و..
 
دور نبودم  زیاد دور نشیم از داستان سوم دبیرستان بودم که تو کلاسمون دو سه تا دختر
 
بودن که دوس پسر داشت و...
 
 
بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید...


 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 9 آبان 1392برچسب:, :: 21:13 :: توسط : حسین عطایی

بیست سال عشق یک لحظه اشتباه
 
تلخ بود؟
شیرین بود؟
یادم نمی آید
کسی کنار پنجره خاطراتم به شیشه می کوبد
نمی شنوم چه می گوید
شکلک خفه شده ای با تمام احساس ، اسمش را بی خودی هجا می کند
لبخند ژکوند مرده ای روی چهر ه ی بی روحش مزه ی دهانم را تلخ کرده
آری
حتما تلخ بود
تلخ مثل قهوه های قجری که تنها مَثَلِ مرگ موشش به ما رسیده
خسته شده
کنار پنجره ی طبقه 21 ام شناور در هوا نیم نگاه به من
دارد از خوشه ای که خیلی شبیه انگور است
شکوفه ی گیلاس میچیند
و به پایین پرت می کند
عجب کابوسی شده
با هر شکوفه ی گیلاسی که میچیند آب میرود
کوچکو کوچکتر میشود
تا خودش هم به اندازه آخرین گلبرگ شکوفه ی گیلاس خوشه ی انگوری میشود
مثل دختر پریون با لباس عروس
روی آخرین گلبرگ بالا و پایین می پردو می رقصد
عجب مکافاتی شده
گلبرگ کنده می شود و او هم همراه گلبرگ رقص کنان می افتد
تند به سمت پنجره می دوم
پایم به گوشه ی قالیچه ی مامان بزرگ گیر می کند
با سر به گلدان شمعدانی می خورم
همه چیز تاریک شد.
***
 
ادامه بیست سال عشق یک لحظه اشتباه را بخوانید...


 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 9 آبان 1392برچسب:, :: 21:10 :: توسط : حسین عطایی

 

 

صدای خواستن
 
خیال کن
روزی
صدای خواستنت را
فریاد کنم 
و تو در لمس فواره ای احساس
موج بزنی میان واژگان خوابیده.......
فکر کن هراس دریده شود
از کور شدن گنگسوی امید...
نام قربانی شود
در پاقدم رسوایی..
فکر کن اینگونه خطر کنم
که شهر را سیلاب بمیرد
از ندامت آبهای رفته....
فکر کن تو بیایی
وآغوش شنا کند در اهتزاز عاشقی ...
 
یعنی زندگی
درست در لحظه ی افتادن 
بر خیزد....

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 9 آبان 1392برچسب:, :: 21:2 :: توسط : حسین عطایی

♥ یادش بخیـــــــــــــــــــــــــر♥

♥عجب روزای خوشی بود♥

♥عجب روزای شادی بود♥

♥بگو کجایی دلم گرفته ♥

♥دوبارــــــــــه برگرد♥

♥بیا نگاه کــــــــــــــن♥

♥دلم شکسته♥

♥نزار بمیرم یه مرد ♥

♥خستم♥

♥دیوونم ♥

♥با اینـــکه رفتی به این امیــــــدم♥

♥که یه روزی دستــات میاد تو دستـــم♥

♥اگر چــــــه    ازم بریــدی♥

♥هنوز دیوونم بزار دیوونه یه چشات بمونم♥

♥کسی نیســـت بجز تو آخــر♥

♥به فکر قلب تنــــهام♥

♥تویی فقط تو ♥عشـــق♥ مهربون♥

♥نگاه کن مثل♥ قدیما ♥تو چشم خیسم♥

♥تو موندی ♥واسم♥ تو دنیا♥

♥بگو کجایی دلم گرفته♥

♥دوباره برگرد♥

♥♥

پنج شنبه 2 آبان 1392برچسب:,

 
نظر دهید

 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 4 آبان 1392برچسب:, :: 23:55 :: توسط : حسین عطایی


ارسال شده در تاریخ : شنبه 4 آبان 1392برچسب:, :: 23:53 :: توسط : حسین عطایی

تو رو آهسته میبخشم اگر چه از تو دلگیرم  
بهت حق میدم عاشق شی اگر چه بی تو میمیرم

تو رو آهسته میبخشم تو که بی من سفر کردی  
تو که عاشق شدی اما دلم را بی خبر کردی

تو رو آهسته میبخشم که چشمانت شب دریاست  
تو که آغوش گرمت هم برای من مث رویاست
  
تو رو آهسته میبخشم که قلبم را رها کردی  
تو که قلب شکستم را به حرفی بر فنا کردی

 

تو رو آهسته میبخشم اگر چه از تو دلگیرم  
بهت حق میدم عاشق شی اگر چه بی تو میمیرم

تو رو آهسته میبخشم تویی که با منی اما  
تویی که خاطره ماندی برای یک دل تنها
  

تو رو آهسته میبخشم تو که چشمم به راه توست

تو که فانوس شبهایم دو چشم همچو ماه توست

  
تو رو آهسته میبخشم شکستم را تماشا کن  
سکوت و بغض شبهای غمینم را تو حاشا کن

تو رو آهسته میبخشم اگر چه ار تو دور هستم  
اگر دیگر ندیدی تو بدان از زندگی خسته ام

 تو رو آهسته میبخشم اگر چه از تو دلگیرم  
بهت حق میدم عاشق شی اگر چه بی تو میمیرم 

تو را با عشق می‌بوسم میونه خواب و بیداری  
بهم میخندی و انگار توام حس منو داری 

تو دنیای منی اما تو دنیای تو من هیچم  
تو گوش لحظه‌های تو چه بی‌ آوازه می پیچم

چه معصومانه می‌خندی به من که از تو مایوسم  
به من که در حضور ماه تو رو با گریه می‌بوسم  

نگاه من پر از بغضه یه بغضی خالی‌ از امید  
نگاهی‌ که در آغوشش تو رو آهسته میبخشید

 تو رو آهسته میبخشم که حرف آخرم این است  
در این غمخانه ی تاریک دل من سخت غمگین است


ارسال شده در تاریخ : شنبه 4 آبان 1392برچسب:, :: 23:48 :: توسط : حسین عطایی

حس میکنم دیگه دوسم نداری

حس میکنم زیادی وجودم

چرا به این زودی ازم بریدی

من که گل سرسبد تو بودم

 

حس میکنم تو این روزها نمی خوای

یه لحظه هم حتی منو ببینی

کاش میدونستم عشق دیروز من

فردا که شد تو با کی همنشینی

 

دوسم نداری میدونم دوسم نداری

اما تو چشمات می خونم که بی قراری

خداکنه که برگردی تو پیشم

بدون تو من دیوونه میشم

 

حس میکنم حضور من کنارت

باعث دل خستگی تو باشه

شاید سفر رفتن من یه فصل

تازه ای از زندگی تو باشه

 

حس میکنم باید از اینجا برم

جایی که هیچ کی راهشو بلد نیست

باید برم که قدرمو بدونی

یه مدتی تنها بمونی بد نیست

 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 4 آبان 1392برچسب:, :: 23:47 :: توسط : حسین عطایی

باران ....

بهانه ای بود ....

که زیر چتر من ....

تا انتهای کوچه بیایی ....

کاش ....

نه کوچه انتهایی داشت ....

و ....

نه باران بند می آمد ....

 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 4 آبان 1398برچسب:, :: 23:32 :: توسط : حسین عطایی


ارسال شده در تاریخ : شنبه 4 آبان 1392برچسب:, :: 23:22 :: توسط : حسین عطایی

یک بار خواب دیدن تو... به تمام عمر می‌ارزد پس نگو... نگو که رویای دور از دسترس، خوش نیست... قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولی دل دریایست... تاب و توانش بیش از اینهاست. دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد

 


 

براش بنویس دوستت دارم آخه می دونی آدما گاهی اوقات خیلی زود حرفاشونو از یاد می برن ولی یه نوشته , به این سادگیا پاک شدنی نیست . گرچه پاره کردن یک کاغذ از شکستن یک قلب هم ساده تره ولی تو بنویس .. تو ... بنویس

 


 

تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم چون تو پاک هستی می توانم تو را خط خطی کنم که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار میشوی و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادت رنگ می زنم

 


 

امشب گریه میکنم .گریه میکنم برا تو برای خودم برای تموم اونایی که خواستن گریه کنن نتونستن. برا ی تمام اون چیزی که خواستی ونبودم خواستم وبودی. امشب گریه میکنم به وسعت دریا به وسعت بیشه به وسعت دل عاشق.برای تو...برای تو....و به پاس احترام تمام تحقیرهایی که از دیگران شنیدم وهنوز شکست نخوردم

 


 

هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیباى تورا" "هرگز نمى گیرد کسى در قلب من جاى تورا"

 


 

با مداد رنگی روزه آمدنت را نقاشی میکنم و جادهایه رفتنت را خط ختی! کسی برایه من نیست. بیا غلط هایه زندگیم را به من بگو و زیره اشتباهتم را خط بکش.بودنت مثله دریایی مرا در بر میگیرد آنجا که تو هستی،مهیها هم نمیتوانند بییند چه رسد به من..............................!!! کدام صبح میایی؟ کدام چمدن ماله تست؟ کدام دست ترا به من میرساند؟کدام رز ماله من میشوی؟بیا که درده دلم را فقط تو میفهمی

 


 

نمی نویسم ..... چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی حرف نمی زنم .... چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی نگاهت نمی کنم ...... چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی صدایت نمی زنم ..... زیرا اشک های من برای تو بی فایده است فقط می خندم ...... چون تو در هر صورت می گویی من دیوانه ام

 


 

عشق بین دو نفر این نیست که هر دو زیر باران خیس شوند عشق آن است که یکی چتر شود برای دیگر... و دیگری هیچگاه نفهمد که چرا خیس نشود

 


 

اونی که یار تو بود، اگه غمخوار تو بود، قلبش رو پس نمی داد دل به هر کس نمی داد، دل می گفت مقدسه عشق اون برام بسه ،از نگاش نفهمیدم که دروغه وهوسه، غصه خوردن نداره ،گریه کردن نداره، به یه قلب بی وفا دل سپردن نداره، آخر قصه چی شد، قلب اون مال کی شد اون که از من پر گرفت چی می خواستیم وچی شد، اونی که مال تو بود اگه لایق تو بود تورو تنها نمی ذاشت، با خودت جا نمی ذاشت... اونی که یار تو بود، اگه غمخوار تو بود، قلبش رو پس نمی داد دل به هر کس نمی داد

 


 

صدای چک چک اشکهایت را از پشت دیوار زمان می شنوم و می شنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب ‌، برای ستاره ها ساز دلتنگی می زنی و من می شنوم می شنوم هیاهوی زمانه را که تو را از پریدن و پرکشیدن باز می دارد آه ، ای شکوه بی پایان ای طنین شور انگیر من می شنوم به آسمان بگو که من می شکنم ! هر آنچه تو را شکسته و می شنوم هر آنچه در سکوت تو نهفته

 


 

شب را دوست دارام بخاطر سکوتش سکوت را دوست دارم بخاطر آرامشش آرامش را دوست دارم بخاطر بودنش در تنهایی تنهایی را دوست دارم بخاطر بودنش در عشق و عشق را دوست دارم بخاطر دوست داشتنش

 


 

گفت بنویس گفتم با چه بنویسم قلم ندارم گفت با استخوانت بنویس گفتم مرکب ندارم با چه بنویسم گفت با خونت بنویس گفتم ورق ندارم بر روی چه بنویسم گفت بر روی قلبت بنویس گفتم چه بنویسم گفت بنویس دوست دارم

 


 

کاش می دیدم چیست آنچه از کلام تو تا عمق وجودم جاریست! صدای قلب تو را ،پشت آن حصار بلند همیشه می شنوم من در آن لحظه که صدای موسیقی احساس تو را می شنوم برگ خشکیده ی ایمان را در پنجه باد رقص شیطانی خواهش را در آتش سبز! نور پنهانی بخشش را در چشمه ی مهر می بینم..... کاش می گفتی چیست آنچه از کلام تو ، تا عمق وجودم جاریست

 


 

وقتی که گریه کردیم گفتن بچه است................. وقتی که خندیدیم گفتن دیونه است.................. وقتی که جدی بودیم گفتن مغروره............................. وقتی که شوخی کردیم گفتن سنگین باش............................. وقتی که حرف زدیم گفتن پر حرفه................................................... وقتی که ساکت شدیم گفتن عاشقه................................................... حالا ام که عاشقیم می گن گناه

 


 

سهراب : گفتی چشمها را باید شست ! شستم ولی..... گفتی جور دیگر باید دید! دیدم ولی..... گفتی زبر باران باید رفت رفتم ولی او نه چشم های خیس و شسته ام را نه نگاه دیگرم را هیچکدام را ندید فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت : دیوانه باران زده

 


 

دیدی غزلی سرود؟
عاشق شده بود.
انگار خودش نبود
عاشق شده بود.
افتاد.شکست . زیر باران پوسید
آدم که نکشته بود .
عاشق شده بود

 


 

فرشتگان روزی از خدا پرسیدند : بار خدایا تو که بشر را اینقدر دوست داری غم را دیگر چرا آفریدی؟ خداوند گفت : غم را بخاطر خودم آفریدم چون این مخلوق من که خوب می شناسمش تا غمگین نباشد به یاد خالق نمی افتد

 


 

همیشه سعی کن با کسی دوست شوی که دلش بزرگ باشد.چون خودت را برای ورود به قلبش کوچک نکنی.

 


 

من به دنبال کسی میگردم که غمش را با من تقسیم کند من دلم را با او و پس از آن هر دو با هم به تماشای بهار برویم.

 


 

دلم غمگین نگام ابری چشام بارون صدام ابری طلوع عشق من بی رنگ غروب گریه هام ابری منو دلتنگیه گریه به روی شونه های تو می شم بارون دلتنگی می بارم ازچشای تو نمی خوام بی تودنیارو باگل ها وباگلدون هاش نمی خوام بی توفردارو باتابستون هازمستون هاش

 


 

اگه یه روز نشه که دیگه با تو باشم
برات می نویسم خدا نخواست ما با هم باشیم
ولی بدون اون روز روزه مرگ عشق منه

 


 

قد ۱۰۰ تا قابلمه با هرچی لب تو عالمه می بوسمت قبل همه. به شرطی که بهم بگی دوست دارم یه عالمه. حالا دوسم داری یه عالمه؟

 


 

برو زیر بارون دست تو باز کن .به تعداد قطرههای بارونی که گرفتی دوستم داری و به تعداد قطرههایی که نگرفتی دوست دارم

 


 

انگار ولگرد شده بودم به جستجوی نشانی ات به تمام جهان سر زدم اما نبودی به دور رفتم حتی به سرزمین خوشبختی در افسانه های پدربزرگ که حقیقت نداشت هیچ کس نبود انگار تو هم ولگرد شده بودی

 


 

نظر دبیران در مورد عشق: دبیر دینی:عشق یک موهبت الهی است. دبیر ورزش:عشق تنها توپی است که اوت نمی شود. دبیر شیمی:عشق تنها اسیدی است که به قلب صدمه نمی زند. دبیر اقتصاد:عشق تنها کالایی است که از خارج وارد نمی شود. دبیر ادبیات:عشق باید مانند عشق لیلی ومجنون محور نظامی داشته باشد. دبیر جغرافی:عشق از فراز کوه های آسیا تیری است که بر قلب می نشیند. دبیر زیست:عشق یک نوع بیماری است که میکروب آن از چشم وارد میشود

 


 

هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود ، دری دیگر باز می شود ولی ما اغلب چنان به دربسته چشم می دوزیم که درهای باز را نمی بینیم

 


 

برای عشق تمنا کن ولی خار نشو. برای عشق قبول کن ولی غرورتت را از دست نده . برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو. برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه. برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن . برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر . برای عشق وصال کن ولی فرار نکن . برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن . برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش . برای عشق خودت باش ولی خوب باش

 


 

 

 

فراموش مکن تا باران نباشد رنگین کمان نیست تا تلخی نباشد شیرینی نیست و گاهی همین دشواری هاست که از ما انسانی نیرومند تر و شایسته تر می سازد خواهی دید ، آ ری خورشید بار دیگر درخشیدن آغاز می کند

 


 

وقتی با 1 انگشت به سمت کسی اشاره می کنی و مسخرش میکنی اگه خوب به دستت دقت کنی 3 تا انگشتت به سمت خودته


ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 1:17 :: توسط : حسین عطایی

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
داستان عاشقانه زیبا و غمگین- حتما بخوانید آیا این هم عشق است؟ یا زمانی بوده و دیگر نیست؟ پیشنهاد یک مرد به یک زن دلم برایت تنگ شده .... دل نوشته گرفته دلم دل نوشته دل نوشته داستان کما ماجرای شگفت انگيز استقامت يك كوهنورد مورچه و عسل میخواهم معجزه بخرم! روز قسمت ناشنوا نجات عشق
آرشيو وبلاگ
نويسندگان